چند ماه گذشته

سلام

وااای میدونم خیلی وقته که هیچ پستی نذاشتم و کلی حرف دارم که نمیدونم از کجاهاش براتون بگم و لی خبر خوبش اینه که من و شوهری بهمن 1389 عقد کردیم. اون روز رو هیچ وقت فراموش نمیکنم. تازه نکته قشنگش اینه که چون آقایی که قرار بود عقدناممون رو بنویسه دیر کرده بود و دستخط شوهریم خوب بود ازش خواستن که اون بنویسه فکر کنین خود داماد نوشت .فکر کنم بهترین یادگاریه که هرکسی می تونه داشته باشه.چند روز بعد از عقدمون یه مراسم نامزدی گرفتیم که از بس شوهری منو رقصوند موقع شام از حال رفتم همه چی عالی شده بود همون طور که می خواستم. اولین سفرمون باهم 28 اسفند با ماشین رفتیم کرمان چون عروسیه فامیل شوهری بود 10 ساعت توو راه بودیم که کلی خسته شدیم ولی خب بدم نبود چون دوتایی باهم بودیم. منم که برای اولین بار با فامیل شوهر تنها بودم کلی استرس داشتم ولی همه باهام کلی مهربون بودن عروسیم 29 اسفند بود که تا صبح طول کشید توو عروسی سفره هفت سینم داشتن که کل فامیل باهم سال تحویل سر سفره هفت سین بودن خیلی قشنگ بود ولی من چون اولین سالی بود که از مامان اینا دور بودم یه کم ناراحت بودم که شوهری با اون شوخیای بامزش کلی سعی کرد خوشحالم کنه. بعد از عروسی برگشتیم تهران و رفتیم شمال پیش دوستامون که کلی خوش گذشت. از عید تا حالا نتونستیم مسافرت بریم امیدوارم شهریور بشه بریم .

سعی میکنم از این به بعد زودتر پست بگذارم.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد